تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍

ساخت وبلاگ
شاید اگه کمی همدیگه رو درک میکردیم دنیا جای بهتری میشد...آدما نمیتونن همیشه بخندن و همیشه بخندونن گاهی وقتا بی هیچ دلیلی غم های کوچیک و بزرگ روی سرشون خراب میشه، پر میشن،ساکت و بی حوصله میشن و توی خود تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:23

داشتم فکر میکردم چرا باید بین زندگی دو نفر در دو گوشه ی دنیا اینقدر تفاوت, باشد..! ما در مدرسه هایمان هیچوقت کلاس رقص و باله نداشته ایم..! هیچوقت کارگاه نجاری نداشته ایم..!ما هیچوقت کلاسی با تمامی آلات تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:23

آدم هر قدر وقت تنهایی بیشتری داشته باشه وقت بیشتری برای فکر کردن به چیز های احمقانه داره.وقت بیشتری داره تا موضوع های بی اهمیت رو بزرگ کنه،بدبین باشه،گوشه گیری کنه و ناراحتی های کوچیک رو بزرگ کنه و حت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:23

بعضی دردا هست که آدم به هیچ کس نمیتونه بگه،اونقدر بزرگه که گریه کردن و نالیدن واسش کمه! برای همین لالت میکنه،هیچ تغییری توی ظاهرت بوجود نمیاد،تو محکومی به قوی بودن،تو مجبوری لبخند بزن چون میترسی کسی ا تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 39 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:23

بعد از یک سال و چندین ماه زهرای این وبلاگ برگشت!!بعد از خوندن دوباره خاطراتی که بعد از مدتها کم کم غبار روزمرگی روشون نشسته بود و به سختی میتونستم به یادشون بیارم حال عجیبی پیدا کردم. چقدر منِ الان مت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:50

ساعت2:22 امشب بعد از چندین ماه بی خوابی های نصف شب دوباره سراغم اومده.بهترین راه اینه که بنویسم تا شاید افکار درهم توی ذهنم یه سامانی پیدا کنه و خواب به چشمم بیاد! ​​​​​​از چند هفته بگم که خوب نبودم، تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:50

احساس میکنم روزامو بدون اینکه قدم مثبتی برای هدفم بردارم دارم هدر میدم. و هیچ کار مثبتی نه برای خودم و نه حتی برای کس دیگه ای انجام نمیدم و تک تک لحظه هامو بیهوده سپری میکنم لحظه هایی که میتونن برای انجام کار های خیلی مهمی صرف بشن اما الان اونقدر بی ارزش شدن که حتی سپری شدنشون احساس نمیشه.قدر زمانی رو نمیدونم که شاید در آینده حسرت از دست دادنشون رو داشته باشم و اصلا از این وضعیت راضی نیستم و حتی ن تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : احساس, نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 45 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:40

دارم قدم هامو یکی، یکی به سمت هدفم برمیدارم و دیدمو نسبت به همه چی تغییر دادم،یجورایی یاد گرفتم دنیا رو بهتر ببینم. سعی میکنم به جای غر زدن و خورد کردن اعصاب خودم و بقیه بخاطر اینکه حوصلم سر رفته و کاری ندارم خودمو سرگرم کنم،و این کاملا بدون اینکه به عینه بخوام تلاشی بکنم و بع صورت ناخودآگاه انجام میشه و این عالیه.حس میکنم یه انگیزه بزرگ واسه ادامه زندگی پیدا کردم و این هدف چیزی نیست جز زندگی بهتر تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : پیشرَفت, نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:40

امروز روز خوبی برای حال و هوای دلم نبود، خسته کننده و بدون هیچ فعالیت و قدم مثبتی فقط اینترنت، تلویزیون و البته خواب بد و خسته کننده شروع و مثل اینکه داره بدو خسته کننده تموم میشه و این به هیچ وجه خوب نیست.روز واقعا بدی بود، چون با دوستم دعوا کردم، باهاش بد حرف زدم و در نهایت یه قهر طولانی هم در پیش دارم اما این بار نمیخوام کوتاه بیام، میخوام ببینم بلده واسه یه بارم شده بهم احترام بزاره؟ یا حتی بل تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : آیَنده, نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 68 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:40

کاش روزی فرشته ای بر من نازل میشد به اسم ″رِفیقائیل″! می‌آمد، می‌ایستاد،می‌بود و تنهایم نمیگذاشت هنگام ویرانی‌ام.برشانه ام میزد و با کلماتی که تک تک حرف هایش از اعماق روح پاکش سرچشمه میگرفت،دلم را طوری گرم میکرد که هنگام رفتنش چنان سرد شود که مانند بلوری تکه تکه و متلاشی شود، اما فرشته ها که نمیروند،میروند؟فرشته ای بیاید، دوست داشتن را معنی کند و باز هم بماند، طوری بماند که رفتنش غیر ممکن ترین غیر تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍...ادامه مطلب
ما را در سایت تَصمیمِ‍ بٌزٌرگ‍ دنبال می کنید

برچسب : رِفیقائیل, نویسنده : zahramohammadi9 بازدید : 60 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:40